جايي خواندم بدون سيگار چگونه مي شود چيزي نوشت ... صبر نكردم. تمركز هم نكردم كه با توهماتم تجربه اش كنم . بلند شدم و رفتم سراغ سوپرماركت محل
آقاي يك نخ سيگار داريد ؟
نه آقا ... نخي نمي فروشيم؟
پس لطفا يك بسته بديد
چه سيگاري مي خواييد آقا ؟
هرچي ...
متوجه نشدم !!! گفتيد چه سيگاري ؟
هرچي آقا .. هرچي دادي دادي
مردك گرانترين سيگاراش را گذاشت روي ميز و قيمت اش را دوبرابر حساب كرد تا دل اش از بداخلاقي ام خنك شود من هم بهايش را بدون هيچ حرفي پرداختم تا دلش خنك نشود ، بعد آمدم بيرون ...
بيرون امدم و امروز سالهاست كه از آن ماجرا مي گذرد و من متوجه دو چيز شدم
اول اينكه فهميدم بدون سيگار ،نوشتن ممكن نيست و دوم اينكه صاحب سوپرماركت بالاخره دلش خنك شد ... من سال هاست مشتري دائم گرانترين سيگار اش هستم.
پنج راه برای تداوم یک رابطه عاشقانه
حسادت زیاد زنانه از زندگی زناشویی حفاظت می کند
18830 بازدید
28 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
30 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian